جدول جو
جدول جو

معنی گاو داری - جستجوی لغت در جدول جو

گاو داری
شغل و عمل گاودار نگهبانی و مراقبت گاو
تصویری از گاو داری
تصویر گاو داری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سنگهای صفراوی تولید شده در کیسه زهره گاو را گویند و آن در طب قدیم مخلوط با انزروت جهت تقویت عمومی و چاق شدن باشخاص ضعیف خورانیده میشد سنگ صفراوی گاو سنگ زهره گاو زهره گاو اندرزا جاوزین گاو زهره حجرالبقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوداری
تصویر گاوداری
شغل و عمل گاودار، جایی که در آن گاو نگهداری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار داری
تصویر بار داری
آبستنی حاملگی حمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلو داری
تصویر جلو داری
عمل و شغل وظیفه جلودار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاو زمین، در باور قدما، گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال ز زخم سمش گاوماهی ستوه / به جستن چو برق و به هیکل چو کوه (فردوسی - لغت نامه - گاوماهی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاو تازی
تصویر گاو تازی
اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن، برای مثال ور گمان گاو تازی دارد اینک حاضرم/ گر نمی تازی نمی دانم هماهنگی مکن (عرفی - لغت نامه - گاوتازی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار داری
تصویر کار داری
شغل کار دار دارای شغل و کار بودن، حکومت والیگری: (بخدایی که کرد گردون را کلبه قدرت الهی خویش . {} که ندیدم ز کار داری عشق هیچ سودی مگر تباهی خویش) (انوری)، وکالت ماموریت، شغل شارژدافر
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی است ساری و بسیار خطرناک و مهلک. سرایت این بیماری بسیار سریع است و با کمال سهولت بواسطه حیوان و انسان و آلات و ادوات منتشر میشود و همچنین دامهای سالم بر اثر تماس یا آشامیدن از آب اگر لاشه گاو طاعونی در مجرای آن افکنده شود مبتلی میشوند. گاو مرگی از از گاو به گوسفند و بزهم سرایت میکند ولی بحیوانات دیگر و انسان سرایت نمی نماید بطوری که شیر و کره و پنیر گاو طاعونی را میتوان مصرف کرد. پس از ورود میکرب ببدن حیوان پس از 4 تا 10 روز مرض ظاهر میگردد. حیوان مبتلی اشتهایش کم میشود شیرش رو بکاهش مینهد جانور محزون و تنبل بنظر میرسد و سرفه کوتاهی میکند و نشخوارش هم نامرتب میگردد و سپس تب میکند و ظهور تب از لرزش موی وی آشکار میشود. بتدریج راه رفتن برای او مشکل میگردد. جانور بسیار ضعیف و کله اش بطرف پایین آویخته میشود. اشک چشم مرتبا روبافزایش مینهد پلکهای چشم کاملا قرمز شده ورم میکند و در آن قی خشک دیده میشود و آب از آن میریزد و نیز از بینی مایع لزج بد بویی خارج میشود طاعون گاوی گاو میری وبای گاوی یوت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گونه ای ماهی استخوانی که در بحر خزر فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو سواری
تصویر گاو سواری
سوار شدن بر گاو
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل گاو تاز، غالب نشان دادن خود را بر دشمن و سخنان تهدید آمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن او را: ور گمان گاو تازی داری اینک حاضرم گر نمی تازی بمیدانم هم آهنگی مکن. (عرفی)، لاف و گزاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گداری
تصویر گاه گداری
ندره بعضی اوقات
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گله دار: بشتر بانی و گله داری کردی آهستگی و هشیاری. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج داری
تصویر گنج داری
خداوند گنج بودن، نگاهبانی گنج
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گوهر بودن، دارای نژاد نیک بودن اصالت خانوادگی، دارای جوهر بودن (تیغ شمشیر و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان داری
تصویر نان داری
نان داشتن، فراهم بودن اسباب معاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو زمین
فرهنگ فارسی معین
((وِ مِ))
گاو زرینی که سامری نامی از بنی اسرائیل آن را ساخته بود و مردم را به پرستیدن آن دعوت می کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاه داری
تصویر نگاه داری
محافظت، حراست، مواظبت، توجه دقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داو دار
تصویر داو دار
ادعا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودارو
تصویر گاودارو
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
گاوبانی چوپانی گاو: جنود ظفر نمود الله وردی خان و غلامان را از قضای ربانی صبحی بر سمت آن قلعه عبور افتاده و از شخصی که گاویاری مینموده خبر گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودانی
تصویر گاودانی
آغل گاو زاغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاز دار
تصویر گاز دار
جوشی چون دوغ جوشی مایعی که دارای گاز است آب گازدار دوغ گازدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشداری
تصویر گوشداری
حالت و چگونگی گوشدار، محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوداری
تصویر ناوداری
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودانی
تصویر گاودانی
آغل گاو، زاغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو نگهداری کند و گاو پرورش بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو را نگهدارد و تربیت کند
فرهنگ لغت هوشیار